فلز نجیبnoble metalواژههای مصوب فرهنگستانهریک از فلزاتی که پتانسیل برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی آنها بیش از الکترود استاندارد هیدروژن مثبت باشد
فلزلغتنامه دهخدافلز. [ ف ِ ل َزز / ف ُ ل ُزز ] (ع اِ) فِلِزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فِلِزّ شود.
نهشت یون فلزیmetal ion depositionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن فلز نجیبتر بر روی فلز فعالتر بهصورت رسوب مینشیند و ناحیۀ کاتدی ایجاد میکند و درنتیجه خوردگی دوفلزی بر روی فلز فعالتر را افزایش میدهد
خوردگی دوفلزیbimetallic corrosion, galvanic corrosion, displacement corrosionواژههای مصوب فرهنگستانخوردگی یک فلز به دلیل اتصال الکتریکی آن با یک فلز نجیبتر، در یک برقکاف
دستهلغتنامه دهخدادسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی
داغلغتنامه دهخداداغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار