فلتةلغتنامه دهخدافلتة. [ ف َ ت َ ] (ع اِ) کار ناگاه و بی اندیشه . (منتهی الارب ): خرج الرجل فلتةً؛ یعنی بغتةً. (از اقرب الموارد). || آخرین شب از هر ماه . || آخرین روز که سپس از
کلتةلغتنامه دهخداکلتة. [ ک ُ ل َ ت َ ] (ع ص ) فرس فلتة و کلتة، اسب که فراهم آمده و جمع شده تا برجهد. (منتهی الارب ). فرس فلتة و کلتة؛ اسب فراهم آمده و دست و پای خود را جمعکرده ت
دعجاءلغتنامه دهخدادعجاء. [ دَ ] (ع ص ) عین دعجاء؛ چشم نیک سیاه . || امراءة دعجاء؛ زن سیاه چشم . (منتهی الارب ). زن سیاه و فراخ چشم .ج ، دُعج . (از اقرب الموارد). || (اِ) جنون . |