فقللغتنامه دهخدافقل . [ ف ُ ] (ع اِ) ماهیی است زهردار دراز به اندازه ٔ یک انگشت و خورده نشود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد از قاموس ).
فقللغتنامه دهخدافقل . [ف َ ] (ع اِمص ) فزونی . (منتهی الارب ). ریع. گویند هذه ارض کثیرة الفقل ؛ یعنی پرریع است . (از اقرب الموارد). || آبادی . || (مص ) بر باد کردن گندم را. ||
فقلامینوسلغتنامه دهخدافقلامینوس . [ ](معرب ، اِ) بخور مریم است و گویند ضریمةالجدی است . (فهرست مخزن الادویه ). فقلابرس . رجوع به فقلابرس شود.
فقلامینوسلغتنامه دهخدافقلامینوس . [ ](معرب ، اِ) بخور مریم است و گویند ضریمةالجدی است . (فهرست مخزن الادویه ). فقلابرس . رجوع به فقلابرس شود.