فقعسلغتنامه دهخدافقعس . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) ابن طویق . از بنی اسد، از جذیمه ٔ و از عدنان . جد جاهلی بنی اسد است و از فرزندانش حجوان ، دثار، نوفل ، منقذ و جذام اند. (الاعلام زرکلی
فقاسلغتنامه دهخدافقاس . [ ف ُ ] (ع اِ) بیماریی است در بندهای اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فقعسیلغتنامه دهخدافقعسی . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک اسدی . صاحب روایات و مآثر و اخبار بنی اسد بود و به زمان منصور و پس از او زیست و علمای انساب مآثر بنی اسد را از وی آمو
عمرو فقعسیلغتنامه دهخداعمرو فقعسی . [ ع َ رِ ف َ ع َ ] (اِخ ) ابن اهبان بن دثار فقعسی . از شعرای دوره ٔ جاهلیت بود و مرزبانی ابیاتی از شعر او را نقل کرده است . سال وفاتش معلوم نگشت .
فقعسیلغتنامه دهخدافقعسی . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک اسدی . صاحب روایات و مآثر و اخبار بنی اسد بود و به زمان منصور و پس از او زیست و علمای انساب مآثر بنی اسد را از وی آمو
عمرو فقعسیلغتنامه دهخداعمرو فقعسی . [ ع َ رِ ف َ ع َ ] (اِخ ) ابن اهبان بن دثار فقعسی . از شعرای دوره ٔ جاهلیت بود و مرزبانی ابیاتی از شعر او را نقل کرده است . سال وفاتش معلوم نگشت .
حذلملغتنامه دهخداحذلم .[ ح َ ل َ ] (اِخ ) الاسدی . ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی . جدی جاهلی است . و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. (اعلام زرکلی ص 214 از نهایةالارب نویری ص