فقاسلغتنامه دهخدافقاس . [ ف ُ ] (ع اِ) بیماریی است در بندهای اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فقعسلغتنامه دهخدافقعس . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) ابن طویق . از بنی اسد، از جذیمه ٔ و از عدنان . جد جاهلی بنی اسد است و از فرزندانش حجوان ، دثار، نوفل ، منقذ و جذام اند. (الاعلام زرکلی
trueدیکشنری انگلیسی به فارسیدرست است، ثابت یاحقیقی کردن، درست، واقعی، صحیح، حقیقی، راستین، راست، راستگو، ثابت، فریور
تاتولغتنامه دهخداتاتو. (اِ) اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی . بر ذون و اوستور و اسب تاتاری
غرابلغتنامه دهخداغراب . [ غ ُ ] (ع اِ) زاغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب الصبیان ) (بحر الجواهر) (غیاث اللغات ) (مقدمةالادب ). ج ، اَغرُب ، اَغرِبة، غِربان ، غُرب ، جج ، غرا
ذوالموتةلغتنامه دهخداذوالموتة. [ ذُل ْ م َ ت َ ] (اِخ ) نام اسبی ازبنی اسد. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : ذوالموتة فرس لبنی اسد، کذا فی النسخ و مثله للصافانی والصواب لب
اتیهلغتنامه دهخدااتیه . [ اَ ی َه ْ ] (ع ن تف ) معجب تر.- امثال : اتیه من احمق ثقیف ؛ هذا من التیه الذی هو الصّلف و احمق ثقیف هو یوسف بن عمر، کان امیرالعراقین من قبل هشام بن ع
احلافلغتنامه دهخدااحلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حِلف و حلیف . هم عهدان . || (اِخ ) احلاف در شعر زهیر، قبیله ٔاسد و غطفان باشد، لانّهم تحالفوا علی التناصر. (منتهی الارب ). || قومی