فرشدةلغتنامه دهخدافرشدة. [ ف َ ش َ دَ ] (ع مص ) از همدیگر دور نهادن پای را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فرشیدلغتنامه دهخدافرشید. [ ف َ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه . (برهان ). مخفف فرشیدورد.(از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرشیدورد شود.
فرشةلغتنامه دهخدافرشة. [ ف ِ ش َ ] (ع اِ) هیئت فرش . (منتهی الارب ). هیئت فرش گسترده . (ناظم الاطباء): هو حَسَن الفرشة؛ أی الهیئة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
فرشادلغتنامه دهخدافرشاد. [ ف َ ] (اِ) نام روح و عقل کره ٔ مریخ . (ناظم الاطباء). نفس فلک مریخ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 257
trainدیکشنری انگلیسی به فارسیقطار - تعلیم دادن، قطار، سلسله، رشته، دنباله، تله، دم، ازار، متلزمین، نظم، ترتیب، سلسله وقایع توالی، فریب اغفال، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پر
لینوزوزطیسلغتنامه دهخدالینوزوزطیس . (معرب ، اِ) یربه فقشه . حلبوب . حُریق املس . عسی هرمس . لینوزسطس .
حریق املسلغتنامه دهخداحریق املس . [ ح ُ رَ ق ِ اَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بلغت اندلس حلبوب . حربوب . جلبوب . خصی هرمس . عصی هرمس . فقشة . لینوزوزطیس .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیر