فقحةلغتنامه دهخدافقحة. [ ف َ ح َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما. (منتهی الارب ). || از هر گیاهی گل آن . (از اقرب الموارد.) || حلقه ٔ سوراخ شرم انسان یا حلقه ٔ فراخ شرم .(منتهی الارب ). ح
فقهةلغتنامه دهخدافقهة. [ ف َ ق ِ هََ ] (ع ص ) زن دانا و زیرک و دانای علم دین . (منتهی الارب ). فقیهة. (اقرب الموارد). رجوع به فَقِه و فقیه شود.
فسحةدیکشنری عربی به فارسیپهنا , وسعت , فضاي زياد , بسط و توسعه , گسترش , سبزه ميان جنگل , فضاي ميان جنگل , خيابان يا کوچه جنگل , درختستان , بيشه , يک ورشدگي کشتي در اثر باد , حرکت يک ور
فتحةدیکشنری عربی به فارسیروزنه , شکاف , رخنه , شکافتن , درزپيدا کردن , درز گرفتن , صداي بهم خوردن فلز , جرنگ جرنگ , دريچه , نصفه در , روي تخم نشستن (مرغ) , انديشيدن , پختن , ايجاد کردن
فسحهلغتنامه دهخدافسحه . [ ] (اِخ ) به معنی تل مرتفع و نام یکی از مرتفعات کوه نبو است که موسی قبل از موت خود اراضی مقدسه را از بالای آن دید. (از قاموس کتاب مقدس ).
فقعةلغتنامه دهخدافقعة. [ ف َ ع َ ] (ع اِ) به عربی گل زرد را نامند و محتمل است که فقحة بوده باشد به حاء مهمله که ورد اصفر است . (فهرست مخزن الادویه ).
عجانلغتنامه دهخداعجان . [ ع ِ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ). گردن به لغت اهل یمن . (اقرب الموارد). || سرین . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (لسان العرب ). || قضیب ممدود از خصیه
پنجهلغتنامه دهخداپنجه . [ پ َ ج َ /ج ِ ] (اِ) پنج انگشت با کف دست و پا باشد از انسان و حیوانات دیگر. (برهان قاطع). پنج انگشت دست از مچ تا سر انگشتان . راحة. (منتهی الارب ). تمام
بنلغتنامه دهخدابن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید ازو مرد دانا