ففلغتنامه دهخدافف . [ ف ُ ] (اِ صوت ) هر دو لب بهم پیچیده یکبار بزور دمیدن ، به هندی یهوتک گویند. (غیاث ). آواز و صدای دمیدن دم زرگری و حدادی و غیره را گویند. (برهان ). پف . (
فف زدنلغتنامه دهخدافف زدن . [ ف ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن دم . (آنندراج ). پف زدن . پف کردن . رجوع به فف شود.
ففعلغتنامه دهخداففع. [ ] (ع اِ) به ترکی دنبلان (!) و به فارسی گشنج نامند و او غیر اقسام فطر است و مدور، و قریب بقدر نارنج و کوچکتر از آن میباشد و در زیر زمین نزدیک آبها متکون م
فف زدنلغتنامه دهخدافف زدن . [ ف ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن دم . (آنندراج ). پف زدن . پف کردن . رجوع به فف شود.
ففعلغتنامه دهخداففع. [ ] (ع اِ) به ترکی دنبلان (!) و به فارسی گشنج نامند و او غیر اقسام فطر است و مدور، و قریب بقدر نارنج و کوچکتر از آن میباشد و در زیر زمین نزدیک آبها متکون م
اسرائینلغتنامه دهخدااسرائین .[ اِ ] (اِخ ) اسرائیل : امّا اسرائیل ففیه لغات ٌ، قالوا «اسرال » کما قالوا «میکال » و قالوا «اسرائیل » و قالوا ایضاً «اسرائین » بالنون ، ... انشده الحر