فغرةلغتنامه دهخدافغرة. [ ف َ رَ ] (ع اِ) اول وقت طلوع ثریا. (منتهی الارب ). و آن در زمستان است . (از اقرب الموارد).
فقرةدیکشنری عربی به فارسیپرگرد , پاراگراف , بند , فقره , ماده , بند بند کردن , فاصله گذاري کردن , انشاء کردن
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف َ /ف ِ رَ ] (ع اِ) استخوان پشت از مهره ٔ دوش تا بن دنب . ج ، فِقَر، فِقْران ، فِقِران . (منتهی الارب ). فقارة. (اقرب الموارد). رجوع به فقارة شود. || ا
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) از نثر مانند بیت شعر است ، مانند عبارات : قل اءَعوذ برب ّ الفلق ، من شرّ ما خلق . (از اقرب الموارد). || کلمه ٔ آخر هر سجع است که بمنزله
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) کنده و کاویده . (منتهی الارب ). حفره . (اقرب الموارد). || نزدیک . (منتهی الارب ). نزدیکی . (اقرب الموارد). || شکاف گلوی پیراهن . (منتهی
فترةدیکشنری عربی به فارسیفاصله , مدت , فرجه , ايست , وقفه , فترت , خلا ل , دوره , موقع , گاه , وقت , روزگار , عصر , گردش , نوبت , مکث , نقطه پايان جمله , جمله کامل , قاعده زنان , طمث ,
فغرلغتنامه دهخدافغر. [ ف ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ فُغْرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فُغْرَة شود.
دهانهلغتنامه دهخدادهانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دهنه . هر چیز منسوب و مربوط به دهان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز شبیه به دهان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن خیران الکاتب المصری . مکنی به ابومحمد و ملقب بولی الدوله . یاقوت گوید: او پس از وفات پدرش علی بجای او بمصر صاحب دیوان انشاء شد