فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ](ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ). در برخی از لهجه ها فحص است . (اقرب الموارد). در پارسی با بحث بشیوه ٔ اتباع به کار رود: بحث و فحث یا بحث
فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ح ِ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ). صورتی از کلمه ٔ حفث . (اقرب الموارد). حثف . هزارلا. (یادداشت بخط مؤلف ).
فغکثلغتنامه دهخدافغکث . [ ف َ ک َ ] (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه با کشت و برز و مردم بسیار.(حدود العالم ). معنی این ترکیب گویا بتخانه و خود لفظ صورتی از ترکیب
typeدیکشنری انگلیسی به فارسیتایپ کنید، نوع، گونه، الگو، قسم، حروف چاپ، رقم، حروف چاپی، کلیشه، باسمه، قبیل، ماشین کردن، طبقه بندی کردن، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن
فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ](ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ). در برخی از لهجه ها فحص است . (اقرب الموارد). در پارسی با بحث بشیوه ٔ اتباع به کار رود: بحث و فحث یا بحث
فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ح ِ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ). صورتی از کلمه ٔ حفث . (اقرب الموارد). حثف . هزارلا. (یادداشت بخط مؤلف ).
فغکثلغتنامه دهخدافغکث . [ ف َ ک َ ] (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه با کشت و برز و مردم بسیار.(حدود العالم ). معنی این ترکیب گویا بتخانه و خود لفظ صورتی از ترکیب
افحاثلغتنامه دهخداافحاث . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَحِث ، بمعنی هزارخانه ٔ شکنبه . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). لغتی است در حفث . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).