فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ](ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ). در برخی از لهجه ها فحص است . (اقرب الموارد). در پارسی با بحث بشیوه ٔ اتباع به کار رود: بحث و فحث یا بحث
فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ح ِ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ). صورتی از کلمه ٔ حفث . (اقرب الموارد). حثف . هزارلا. (یادداشت بخط مؤلف ).
فحسلغتنامه دهخدافحس . [ ف َ ](ع مص ) به دهان و زبان گرفتن از دست آب و جز آن را. || به دست مالیدن جو را چندانکه خار و جزآن از وی دور گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اخبابلغتنامه دهخدااخباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خُب ّ. || ثوب ٌ اخباب ؛ جامه ٔ پاره پاره . || اخباب الفحث ؛چرب روده ها. || ج ِ خبب . (معجم البلدان ).
تحسسلغتنامه دهخداتحسس . [ ت َ ح َس ْ س ُ ] (ع مص ) شنیدن سخن قوم و پرسیدن خبر و جستن آن برای نیکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و گفته شده است که
اتیهلغتنامه دهخدااتیه . [ اَ ی َه ْ ] (ع ن تف ) معجب تر.- امثال : اتیه من احمق ثقیف ؛ هذا من التیه الذی هو الصّلف و احمق ثقیف هو یوسف بن عمر، کان امیرالعراقین من قبل هشام بن ع
آکلغتنامه دهخداآک . (اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ٔ ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند
فحثلغتنامه دهخدافحث . [ ف َ ](ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ). در برخی از لهجه ها فحص است . (اقرب الموارد). در پارسی با بحث بشیوه ٔ اتباع به کار رود: بحث و فحث یا بحث