فاتلغتنامه دهخدافات . (اِ)سرنوشت . تقدیر. || مرگ : فات یافتن ؛ مردن .(ناظم الاطباء). || (ع اِ) نام گیاهی یا دارویی . (اقرب الموارد).
فاطلغتنامه دهخدافاط.(اِ) به لغت رومی جدوار را گویند که ماه پروین است .(برهان ). جدوار و کچوله و هرزهری . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه پروین و جدوار شود. ارجانی گوید: گرم و خشک ا
فاطمه ٔ بردعیهلغتنامه دهخدافاطمه ٔ بردعیه . [ طِ م َ ی ِ ب َ دَ عی ی َ ] (اِخ ) در اردبیل بوده و از عارفات متکلم به شطح به شمار می آمده است . (رجوع به نفحات الانس جامی چ تهران ص 621).
فاطمه ٔ تنوخیةلغتنامه دهخدافاطمه ٔ تنوخیة. [ طِ م َ ی ِ ت َ خی ی َ ] (اِخ ) دختر محمدبن احمد تنوخیه . آخرین زنی است که در دمشق به گفتن حدیث اشتغال داشت . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764).
فاطمه ٔ خضرویهلغتنامه دهخدافاطمه ٔ خضرویه . [ طِ م َ ی ِ خ َ ی َ ] (اِخ ) دختر امیر بلخ و زن احمدبن خضرویه ٔبلخی و یکی از زنان مشهور طریقت متصوفه است . ابویزید بسطامی گفت : من اراد ان ینظ
tuxedoدیکشنری انگلیسی به فارسیلباسشویی، لباس مخصوص مهمانی رسمی، لباس رسمی، اسموکینگ، لباس مردانه مخصوص چای عصر
ارادهلغتنامه دهخدااراده . [ اِ دَ ] (ع مص ، اِمص ) اِرادة. اِرادت . خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خواست . خواسته . خواهش . میل . قصد. آهنگ . کام . دَهر. (منتهی الارب ) : و واقف
لینةلغتنامه دهخدالینة. [ ن َ ] (اِخ ) آبکی است به راه مکه کنده ٔ حضرت سلیمان . (منتهی الارب ). موضعی است در دیار نجد... مقابل هُر. سکونی گوید: منزل چهارم واسط به مکه . و نیز لین