فطملغتنامه دهخدافطم . [ ف َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. || بازداشتن مرد را از عادت وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از شیر بازگرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به فطام شود.
فتملغتنامه دهخدافتم . [ ] (ص ) بی اصل و بی تخم . (اسدی ). این لغت به این هیئت و معنی در هیچ یک از فرهنگ ها به دست نیامد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
فطیملغتنامه دهخدافطیم . [ ف َ ] (ع ص ) کودک از شیر بازشده . ج ، فُطُم . (منتهی الارب ). مفطوم . (از اقرب الموارد). فصیل . (یادداشت مؤلف ).
اسماءلغتنامه دهخدااسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی مسلم خراسانی ، و بومسلم را فرزند جز دو دختر نبود:یکی را نام فطمیه [ظ: فطمه یا فاطمه ] و دیگری اسماءبنت بومسلم . (مجمل التواریخ والق
صفیةلغتنامه دهخداصفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر خطاب ، یکی از صحابیات و خواهر عمر است و با قدامةبن فطمونه ازدواج کرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
انفطاملغتنامه دهخداانفطام . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) بازایستادن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بغایت رسیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندر
رمادلغتنامه دهخدارماد. [ رَ ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب ) (دهار). آنچه از مواد محترقه پس از احتراق باقی می ماند. (اقرب الموارد) : مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به