فطریاثالغتنامه دهخدافطریاثا. [ ف ُ ] (اِ) کماة ابیض است که فطر مأکول و به فارسی هیکل و سماروغ نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فطریةلغتنامه دهخدافطریة. [ ف ِ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) فطریه . مؤنث فطری . طبیعیه . ج ، فطریات .- امور فطریه ؛ امور طبیعی . (از فرهنگ فارسی معین ).|| (اِ) (اصطلاح شرع ) آنچه در رو
حدسیاتلغتنامه دهخداحدسیات . [ ح َ سی یا ] (ع اِ) پنجمین صنف ازشش صنف مواد برهان است که اولین صنعت از صناعات خمس منطق میباشد. صناعات خمس عبارتست از: برهان ، خطابه ،شعر، جدل ، مغالط
قضایالغتنامه دهخداقضایا. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قضیه . (منتهی الارب ).- قضایا قیاساتها معها ؛ قضایائی است که عقل در آنها به واسطه ٔ امری که از ذهن غایب نمیگردد هنگام تصور طرفین حکم ک
ضروریاتلغتنامه دهخداضروریات . [ ض َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ضروریة. دربایستها.- ضروریات سته ؛ قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات ، محسوسات ، متواترات ، مجر
بدیهیلغتنامه دهخدابدیهی . [ ب َ هی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بدیهة. ناگهانی . (ناظم الاطباء). مرتجل . (فرهنگ فارسی معین ). || بدون فکر و یادآوری و تأمل و اندیشه . (ناظم الاطباء).