فطرسلغتنامه دهخدافطرس . [ ف ُ رُ ] (اِخ ) نام نهری در نزدیکی رمله در سرزمین فلسطین . (از معجم البلدان ).
فطرسلغتنامه دهخدافطرس .[ ف ُ رُ ] (اِخ ) نام یکی از حواریان عیسی علیه السلام . (یادداشت مؤلف ). پطرس . بطرس . رجوع به پطرس شود.
فطرسواژهنامه آزادنام فرشته ای که به دلیل کندی در اجرای دستور الهی و یا ترک اولی در جزیره ای به عنوان جریمه و مجازات بدون بال و پر به مدت هفتصد سال زندانی شد تا اینکه در روز ولاد
فارسدیکشنری عربی به فارسیاسب سوار , شواليه , مربوط به اسب سواري , چابک سوار , اسب سوار حرفه اي , گول زدن , با حيله فراهم کردن , نيرنگ زدن , اسب دواني کردن , سوارکار اسب دواني شدن , سلحش
پطرسلغتنامه دهخداپطرس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) یا بطرس یا فطرس حواری در کتاب قاموس مقدس آمده است : در زبان سریانی پطرس را کیفاس خوانند یعنی سنگ و او یکی از جمله ٔ دوازده حواری و هم ی
بطرسلغتنامه دهخدابطرس . [ ب ُ رُ ] (اِخ ) بطرس التلمیذ. فطرس . پطرس . پیر (قدیس ). یکی از دوازده تن حواری عیسی (ع ) (بحدود دهم ق .م .) وی بزمان سلطنت نرون در رم در حدود 67 م . ش
ابوفطرسلغتنامه دهخداابوفطرس .[ اَ ف ُ رُ ] (اِخ ) (نهر...) نهری است در فلسطین بدوازده میلی رمله از سوی شمال و مخرج آن چشمه هائی در کوه پیوسته ٔ به نابلس و بمیان دو شهر ارسوف و یافا
غزةلغتنامه دهخداغزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) شهری است به فلسطین ،و امام شافعی رحمةاﷲ علیه در آن متولد شد و هاشم بن عبدمناف جد نبی (ص ) در شهر مزبور درگذشت ، و این نام را مطرودبن کع