فطرالغتنامه دهخدافطرا. [ ف َ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی مطلق تخم را گویند. و به عربی بذر خوانند. (برهان ).
فطراسالئینلغتنامه دهخدافطراسالئین . [ف ُ ل ِ ] (معرب ، اِ) کرفس صخری است که کرفس جبلی نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فطراسالیون شود.
فطراسالیونلغتنامه دهخدافطراسالیون . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی تخم کرفس باشد چه فطرا به معنی تخم و سالیون کرفس کوهی است و بعضی گویند نوعی از سماروغ است . (آنندراج ) (از برهان ).
فطراسالیونلغتنامه دهخدافطراسالیون . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی تخم کرفس باشد چه فطرا به معنی تخم و سالیون کرفس کوهی است و بعضی گویند نوعی از سماروغ است . (آنندراج ) (از برهان ).
فطراسالئینلغتنامه دهخدافطراسالئین . [ف ُ ل ِ ] (معرب ، اِ) کرفس صخری است که کرفس جبلی نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فطراسالیون شود.
بطرالغتنامه دهخدابطرا. [ ب َ ] (معرب ، اِ) فطرا. به یونانی کوه را گویندو بعربی جبل خوانند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ).کوه و جبل . (ناظم الاطباء). کوه . (مؤید الفضلاء). و ر
بطراسالیونلغتنامه دهخدابطراسالیون . [ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) فطراسالیون . لغتی است یونانی مرکب از بطرا وسالیون به معنی کرفس کوهی چه بطرا کوه را گویند و سالیون کرفس را. (از برهان ) (آ