فطارمیقیلغتنامه دهخدافطارمیقی . [ ] (معرب ، اِ) فطرمیقی . به یونانی عرطنیثاست و گویند کندش است . (فهرست مخزن الادویه ).
فطاریلغتنامه دهخدافطاری . [ ف ُ ری ی ] (ع ص ) مردی که در او نه خیری است و نه شری . (از اقرب الموارد).
فازلیسلغتنامه دهخدافازلیس . [ زِ ] (اِخ ) شهری بود در پام فیلیه و جزایر کیانه (سی یانه ) در نزدیک بغاز استانبول کنونی . درتاریخ روابط ایران و یونان در زمان اردشیر درازدست پادشاه ه