فضل ربیعلغتنامه دهخدافضل ربیع. [ ف َ ل ِ رَ ] (اِخ ) فضل بن ربیع وزیر هارون الرشید : هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال هزار فضل ربیعش خریطه دار سخا. خاقانی .چون فصل ربیعی نه که چو فضل ر
فضل بن ربیعلغتنامه دهخدافضل بن ربیع. [ ف َ ل ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) فضل بن ربیعبن یونس . وزیری ادیب و دوراندیش بود. پدرش وزیر منصور عباسی بود و در زمان هارون الرشید به دوران وزارت برامکه از
ربیعةبن فضللغتنامه دهخداربیعةبن فضل . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ف َ ] (اِخ ) ابن حبیب بن زیدبن تمیم از بنی معاویةبن عوف ... از صحابه ٔ حضرت بود. ابن لهیعة از قول ابوالاسود از عروة نقل کرده است
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) فزونی . ج ، فضول . (منتهی الارب ). مقابل نقص . (اقرب الموارد). || بقیه ازهر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برتری . رجحا
ربیعبن یونسلغتنامه دهخداربیعبن یونس . [ رَ ع ِ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی فروة کیسان ، معروف به ابن ابی فروة و مکنی به ابوالفضل . از موالی بنی عباس و از وزیران دوراندیش بود. منصور
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ربیع، برادر فضل ربیع و حاجب ابوجعفر منصور. کاتب بود و به عربی شعر گفته و دیوان او سی ورقه است . (از ابن ندیم ). شاعر ظریف بغدادی و بر
ربیعلغتنامه دهخداربیع.[ رَ ] (ع اِ) بهار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). فصل بهار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موسم بهار. (غیاث اللغات ). بهارگاه . (دهار).
پایمردلغتنامه دهخداپایمرد. [ م َ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) شفیع. خواهشگر. شفاعت کننده . میانجی . واسطه : اما صاحب دیوان سوری را شفیع کرده اند [ ترکمانان سلجوقی ]تا پایمرد باشد. (تاریخ
پیش آوردنلغتنامه دهخداپیش آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوریدن . رجوع به پیش آوریدن شود. || به حضور آوردن . به نزدیک آوردن . به خدمت آوردن . بردن نزد... : دگر روز بنشست بر تخت خوی