فضفاضلغتنامه دهخدافضفاض . [ ف َ ] (ع ص ) واسع و فراخ : ثوب فضفاض . عیش فضفاض . درع فضفاض . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فضفاضةلغتنامه دهخدافضفاضة. [ ف َ ض َ ] (ع ص ) درع فضفاضة؛ زره فراخ . (منتهی الارب ). و مانند آن است : عیشه فضفاضة. (از اقرب الموارد). || جاریة فضفاضة؛ دختر فربه درازبالا. (منتهی ا
فضاضلغتنامه دهخدافضاض . [ ف ِ / ف ُ ] (ع اِ) شکسته و ریزه که از شکستن چیزی برآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فضاض الجبال ؛ سنگهای پراکنده بر همدیگر فراهم آمده . (منتهی
فضفضةلغتنامه دهخدافضفضة. [ ف َ ف َ ض َ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن لباس را یا زره را یا زندگانی را. || فراخ شدن لباس یا زره یا زندگانی . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فراخی جامه و زر
فأفاءلغتنامه دهخدافأفاء. [ ف َءْ ف َءْ ] (ع ص ) سخن فاناک گوینده و اِکثارکننده فا را. (منتهی الارب ). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش ، توانایی بر بیرون آوردن کلمه از زب
فضفاضةلغتنامه دهخدافضفاضة. [ ف َ ض َ ] (ع ص ) درع فضفاضة؛ زره فراخ . (منتهی الارب ). و مانند آن است : عیشه فضفاضة. (از اقرب الموارد). || جاریة فضفاضة؛ دختر فربه درازبالا. (منتهی ا
هانیلغتنامه دهخداهانی . (اِخ ) ابن عروةبن الفضفاض بن عمران الغُظیفی المرادی . یکی از اشراف کوفه است که ابتدا از خواص و ندیمان علی بن ابیطالب بود. وی کثیربن شهاب المدحجی والی خرا
فضاضلغتنامه دهخدافضاض . [ ف ِ / ف ُ ] (ع اِ) شکسته و ریزه که از شکستن چیزی برآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فضاض الجبال ؛ سنگهای پراکنده بر همدیگر فراهم آمده . (منتهی
فضفضةلغتنامه دهخدافضفضة. [ ف َ ف َ ض َ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن لباس را یا زره را یا زندگانی را. || فراخ شدن لباس یا زره یا زندگانی . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فراخی جامه و زر