فشملغتنامه دهخدافشم . [ ف َ ش َ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان رودبار قصران بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، دارای 1497 تن سکنه . آب مشروب آن از جاجرود و محصول عمده ٔ آن غله ، بنشن ، ارزن ، و میوه و قلمستان است . در تابستان در حدود 40</s
فصملغتنامه دهخدافصم . [ ف َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را بی جدایی . (منتهی الارب ). شکستن بی جدا کردن .(مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از اقرب الموارد). || بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || ویران شدن خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فسحملغتنامه دهخدافسحم . [ ف ُ ح ُ ] (ع ص ) مرد فراخ سینه . (منتهی الارب ). واسعالصدر. (اقرب الموارد). || مکان فسحم ؛ جای فراخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فسح شود. || (اِ) سر نره . (منتهی الارب ).