فصاللغتنامه دهخدافصال . [ ف َص ْ صا ] (ع ص ) مداح مردمان به امید صله و لفظ دخیل است به این معنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : صف های مرغان کن نگه در صفه های بزم شه چون عن
فصاللغتنامه دهخدافصال . [ ف ِ ] (ع اِمص ) از همدیگر جدایی کردن دو شریک و مباینت نمودن . || از شیر بازکردگی کودک . اسم است فصل را. (منتهی الارب ). فطام . (از اقرب الموارد). || (ا
فصالفرهنگ انتشارات معین(فِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) از شیر باز - گرفتن کودک . 2 - (اِمص .) از شیر بازگیری .
فساللغتنامه دهخدافسال . [ ] (اِ) بیخی است خشک ، سفیدرنگ ،تلخ و شبیه به تخم حنظل . (از فهرست مخزن الادویه ).
فصعللغتنامه دهخدافصعل . [ ف ُ ع ُ / ف ِ ع ِ ] (ع اِ) کژدم . || کژدم ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مردم ناکس . (منتهی الارب ). مرد لئیم . (از اقرب الموارد).
ساغدةلغتنامه دهخداساغدة. [ غ ِ دَ ] (ع ص ) فصال ساغدة، و مسغده ؛ بچه های شتر جداکرده از مادران و سیراب از شیر فربه . (شرح قاموس ). شترکره های سیرشیر وشیرفربه . (منتهی الارب ) (آن
مسغدةلغتنامه دهخدامسغدة. [ م ُ غ َ دَ ] (ع ص ) فصال مسغدة؛ شتر کره های شیرمست و فربه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساغدة. و رجوع به ساغدة شود.
مفاصلةلغتنامه دهخدامفاصلة. [ م ُ ص َ ل َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). از همدیگر جدایی کردن و مباینت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فصا
ارذل العمرلغتنامه دهخداارذل العمر. [ اَ ذَ لُل ْع ُ م ُ ] (ع اِ مرکب ) زبون ترین هنگام عمر که زمان پیری است . آخر عمر و آن بدترین عمر است که در آن عقل از کلانسالی بازگردد و صاحب آن از
ذوالنونینلغتنامه دهخداذوالنونین . [ ذُن ْ نو ن َ ] (ع اِ مرکب ) شمشیر : فزینک فی شریطک ام عمروو سابغة و ذوالنونین زینی .عمروبن معدی کرب و صاحب بلوغ الارب در ج 2 ص 53 در شرح شعر آرد: