فشلدیکشنری عربی به فارسیخراب شدن , تصورکردن , موفق نشدن , خرابي , قصور , عدم موفقيت , صداي تلپ , صداي چلپ , باصداي تلپ افتادن , شکست خوردن , درنرفتن (گلوله يا بمب)
فشللغتنامه دهخدافشل . [ ف َ ] (ع ص ) مرد بددل و ترسنده و سست .ج ، فُشل ، افشال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فشللغتنامه دهخدافشل . [ ف َ ش َ ] (ع مص ) کاهلی کردن . (منتهی الارب ). کسل . (از اقرب الموارد). || سست گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : دین به تیغ حق از فشل رسته است
فشللغتنامه دهخدافشل . [ ف ِ ] (ع اِ) پرده ٔ هودج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنچه بر هودج گسترند وزنان بر آن نشینند. ج ، فشول . (منتهی الارب ). چیزی که زن زیر خود قرار
tagدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب، علامت، پلاک، سوش، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، تهلیل، مثال یا گفته مبتذل، برچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آور
لک و پکلغتنامه دهخدالک و پک . [ ل َ ک ُ پ َ ](اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است و با فعل کردن و شدن صرف شود. تفسیر عبارتی که در عربی بضاعت مزجات گویند. (برهان ). دار و ندار. || اسب
عاجلغتنامه دهخداعاج . (ع اِ) استخوان پشت دابه ٔ دریائی است یا آن باخه ای است که از آن دست برنجن و شانه ها سازند. و عامه عاج را دندان فیل گویند. (منتهی الارب ). لیث گوید: تنها د
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِ) درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ).معرب درخت ساگ است ، و بهندی آنرا ساکهو نامن
طالوتلغتنامه دهخداطالوت . (اِخ ) نام پادشاهی عجمی . و حق تعالی داود را وارث ملکش فرمود. (منتهی الارب ).و نام سرداری از بنی اسرائیل که سقا بود، با جالوت نام کافر جنگ کرده ، داود ع