فاللیسلغتنامه دهخدافاللیس . (اِخ )بیرونی نویسد وی از جمله ٔ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است . و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر
فالرغسلغتنامه دهخدافالرغس . [ ل ِ غ ِ ] (معرب ، اِ) به یونانی مرغی است که آن را لک لک میگویند. استخوان او را با خود داشتن عشق را زایل میکند و بیضه ٔ او خضاب موی باشد. و فالرغوس هم
taggingدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن
ظرفلغتنامه دهخداظرف . [ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من
فاللیسلغتنامه دهخدافاللیس . (اِخ )بیرونی نویسد وی از جمله ٔ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است . و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر
فالرغسلغتنامه دهخدافالرغس . [ ل ِ غ ِ ] (معرب ، اِ) به یونانی مرغی است که آن را لک لک میگویند. استخوان او را با خود داشتن عشق را زایل میکند و بیضه ٔ او خضاب موی باشد. و فالرغوس هم