فسفسةلغتنامه دهخدافسفسة. [ ف ِف ِ س َ ] (معرب ، اِ) در پهلوی اَسْپَسْت از زبان پهلوی بهیئت اسپسته یا پسپسته وارد سریانی شده و از سریانی به زبان عربی درآمده فصفصة شده . (از حاشیه
فشستلغتنامه دهخدافشست . [ ف ِش ْ ش ِ ] (اِ) آواز نفس زدن مار. فحیح . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ) : مار چندند مگر بر سر گنجی به نزاع که زنند اهل جهان اینهمه فشست هم .محمدسعید
tatsدیکشنری انگلیسی به فارسیtats، نوار توری بافتن، توری حاشیه بافتن، حاشیه توری گذاشتن، دارای حاشیه توری کردن
فسفسةلغتنامه دهخدافسفسة. [ ف ِف ِ س َ ] (معرب ، اِ) در پهلوی اَسْپَسْت از زبان پهلوی بهیئت اسپسته یا پسپسته وارد سریانی شده و از سریانی به زبان عربی درآمده فصفصة شده . (از حاشیه
فشستلغتنامه دهخدافشست . [ ف ِش ْ ش ِ ] (اِ) آواز نفس زدن مار. فحیح . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ) : مار چندند مگر بر سر گنجی به نزاع که زنند اهل جهان اینهمه فشست هم .محمدسعید
فشفاشلغتنامه دهخدافشفاش . [ ف ُ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ برغست ها و علفی است که دارای برگهای ساده ٔ بیضوی نوک تیز می باشد که بیشتر درپای ساقه نزدیک ریشه جمع شده اند. گلهایش دار