فرصدلغتنامه دهخدافرصد. [ ف ِ ص ِ ] (ع اِ) خسته ٔ مویز. (منتهی الارب ). عجم الزبیب . فرصاد. فرصید. (اقرب الموارد). || تکسک انگور. (منتهی الارب ). عجم العنب . (اقرب الموارد). رجوع
فرصدلغتنامه دهخدافرصد. [ ف ِ ص ِ ] (ع اِ) خسته ٔ مویز. (منتهی الارب ). عجم الزبیب . فرصاد. فرصید. (اقرب الموارد). || تکسک انگور. (منتهی الارب ). عجم العنب . (اقرب الموارد). رجوع
افتس دهیملغتنامه دهخداافتس دهیم . [ ] (اِخ ) (تخم خونریزی ) و فس دمیم هم خوانده شده و بگمان فاندیفلد خرابه ایست که فعلاً در وادی سنط واقع به دمیم مشهور است لکن چنانکه کاندر میگویدآثا
حمزةلغتنامه دهخداحمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی . یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 5
خستهلغتنامه دهخداخسته . [ خ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) استخوان خرماو شفتالو و زردآلو و امثال آن . (برهان قاطع). هسته . (از ناظم الاطباء). عَجَم . تکس . تکسک . تخم . حب . نواة. (یادداشت
فرصیدلغتنامه دهخدافرصید. [ ف ِ ] (ع اِ) تکسک انگور. (منتهی الارب ). عجم العنب . (اقرب الموارد) (حکیم مؤمن ). || دانه ٔ مویز. (از اقرب الموارد). عجم الزبیب .(حکیم مؤمن ). فرصاد.