فشاشلغتنامه دهخدافشاش . [ ف َ ش ِ ] (ع ص ) زن تباهکار نافرمان . (منتهی الارب ). || زنی که هنگام جماع بادی از وی خارج میگردد. (ناظم الاطباء).
فاش کردندیکشنری فارسی به عربیاخبر , اکشف , تجل , تخريف , خن , قائمة الشحن , کوخ , مطلق , هبة ، أبانَ ، إذاعة
اکشفدیکشنری عربی به فارسیفاش کردن , باز کردن , اشکار کردن , معلوم کردن , برهنه کردن , کشف کردن , حجاب برداشتن , نمودار کردن , پرده برداري , اشکارساختن