فشاریلغتنامه دهخدافشاری . [ ف ِ ] (ص نسبی ) در اصطلاح بنایان ، نوعی آجر ارزان قیمت است که در ساختن آن ظرافت به کار نمی رود و در زیرساز بناها مورد استعمال دارد.
درزگیر فشاریpressure sealواژههای مصوب فرهنگستاننوعی درزگیر بادشونده بین قطعات ثابت و متحرک هواگرد که با تحت فشار قرار گرفتن از خروج هوا جلوگیری میکند
دُشفشاریdysbarismواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه نشانگان ناشی از اختلاف فشار میان جوّ پیرامون و فشار کلی گاز درون بافتها و مایعات بدن
دکمۀ فشاریpush-buttonواژههای مصوب فرهنگستانکلیدی دکمهای که با فشار دادن آن چراغ سبز عابر پیاده روشن شود
انحلال فشاریpressure dissolution, pressure solutionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند انحلالی که، براثر افزایش فشار بیرونی نسبت به فشار آبِ درون منافذ، در سطح تماس دانهها یا بلورها روی میدهد
درزگیر فشاریpressure sealواژههای مصوب فرهنگستاننوعی درزگیر بادشونده بین قطعات ثابت و متحرک هواگرد که با تحت فشار قرار گرفتن از خروج هوا جلوگیری میکند
دکمۀ فشاریpush-buttonواژههای مصوب فرهنگستانکلیدی دکمهای که با فشار دادن آن چراغ سبز عابر پیاده روشن شود
انحلال فشاریpressure dissolution, pressure solutionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند انحلالی که، براثر افزایش فشار بیرونی نسبت به فشار آبِ درون منافذ، در سطح تماس دانهها یا بلورها روی میدهد
بافة فشاریpressure cableواژههای مصوب فرهنگستانبافه/کابلی که عایق آن به کمک فشار شاره ایجاد میشود متـ . کابل فشاری
دزدافشاریلغتنامه دهخدادزدافشاری . [ دُ اَ ](حامص مرکب ) عمل دزدافشار. معاونت دزد : او دزدد و من گدازم از شرم دزدافشاریست این نه آزرم .نظامی .
همایونک افشاریلغتنامه دهخداهمایونک افشاری . [ هَُ ن َ ک ِ اَ ] (اِخ ) از توابع قزوین و دارای معدن زغال سنگ و مس است . (یادداشت مؤلف ).
پافشاریلغتنامه دهخداپافشاری . [ ف ِ ] (حامص مرکب ) پایداری . ایستادگی . مقاومت . ثبات .استقامت . استواری . پابرجائی . پای برجائی . ثبات قدم . اصرار. ابرام . و با مصدر کردن صرف شود.