فسوسیدنلغتنامه دهخدافسوسیدن . [ ف ُ دَ ] (مص ) دریغ و تأسف و حسرت خوردن . || مسخرگی و ظرافت کردن . (برهان ) : رخش بر مه و خور فسوسد همی پری خاک راهش ببوسد همی . فردوسی .بدان سقا ک
فسوسیدنفرهنگ انتشارات معین(فُ دَ) (مص ل .) = افسوسیدن : 1 - دریغ و حسرت خوردن . 2 - ظرافت نمودن ، مسخرگی کردن .
فرخسیدنلغتنامه دهخدافرخسیدن . [ ف َ خ َ دَ ] (مص ) نرم کردن و رقص نمودن . (آنندراج ). نرم کردن و ملایم ساختن . (ناظم الاطباء). نرم کردن . (اشتینگاس ). فرخشیدن . رجوع به فرخشیدن شود
استهزاءلغتنامه دهخدااستهزاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خندستانی . (مجمل اللغه ). خندستانی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بر کسی خندیدن . تمسخر کردن . (غیاث ). جمز. ریشخند کردن . ری