فسوةلغتنامه دهخدافسوة. [ ف َس ْ وَ ] (ع اِ) یکبار از فساء. ج ، فسوات . (از اقرب الموارد). رجوع به فساء شود.
فسوةالضباعلغتنامه دهخدافسوةالضباع . [ ف َس ْ وَ تُض ْ ض ِ ] (ع اِ مرکب ) اسم عربی نوعی از کماة است که فطر باشد. (فهرست مخزن الادویه ). کماة. (اقرب الموارد).
فسوةالکلابلغتنامه دهخدافسوةالکلاب . [ ف َس ْ وَ تُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) شاهبانج است و گفته اند غالینس است . (فهرست مخزن الادویه ).
فجوةدیکشنری عربی به فارسیرخنه , درز , دهنه , جاي باز , وقفه , اختلا ف زياد , شکافدار کردن , شکاف , فاصله , التقاي دو حرف با صدا
فسحةدیکشنری عربی به فارسیپهنا , وسعت , فضاي زياد , بسط و توسعه , گسترش , سبزه ميان جنگل , فضاي ميان جنگل , خيابان يا کوچه جنگل , درختستان , بيشه , يک ورشدگي کشتي در اثر باد , حرکت يک ور
فسوةالضباعلغتنامه دهخدافسوةالضباع . [ ف َس ْ وَ تُض ْ ض ِ ] (ع اِ مرکب ) اسم عربی نوعی از کماة است که فطر باشد. (فهرست مخزن الادویه ). کماة. (اقرب الموارد).
فسوةالکلابلغتنامه دهخدافسوةالکلاب . [ ف َس ْ وَ تُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) شاهبانج است و گفته اند غالینس است . (فهرست مخزن الادویه ).
چسیدنلغتنامه دهخداچسیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) چس دادن . فسوه دادن . تس دادن . باد بیصدا و بدبوی از مقعد برون دادن . رجوع به چس و چس دادن شود.
چس دادنلغتنامه دهخداچس دادن . [ چ ُ دَ ] (مص مرکب ) چسیدن . باد بدبوی و بیصدا از مقعد برون دادن . فسوه دادن . رجوع به چس و چسیدن شود.