فسمینلغتنامه دهخدافسمین . [ ] (معرب ، اِ) فسمونیون . اسفیداج سرب . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فسمونیون است .
فاعلنلغتنامه دهخدافاعلن . [ ع ِ ل ُ ] (ع اِ) در علم عروض نام رکنی است از بحور شعرکه مرکب است از یک سبب خفیف و یک وتد، و بحر متدارک از آن تنها تقطیع میشود و بحر مدید از آن و فاعلا
فالنامهلغتنامه دهخدافالنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتابی است که در آن آداب فال گرفتن و دعاها و دستورهای مربوط به آن مندرج باشد.
فسمینلغتنامه دهخدافسمین . [ ] (معرب ، اِ) فسمونیون . اسفیداج سرب . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فسمونیون است .
تنفیرلغتنامه دهخداتنفیر. [ ت َ ] (ع مص ) رمانیدن . || به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و دراللسان : نفره الشی ٔ و علی ال
حارثةلغتنامه دهخداحارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانةبن یربوع بن حنظلةبن زید مناةبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی . از سادات و فرسان بنی تمیم و از سر
لجلاجلغتنامه دهخدالجلاج . [ ل َ ] (اِخ ) (الَ ...) العامری والد خالد. قال البخاری له صحبة. و اورد فی التاریخ والسیاق له و فی الادب المفرد و ابوداود والنسائی فی الکبری من طریق محم