فسقلغتنامه دهخدافسق . [ ف ِ ](ع مص ) گذاشتن حکم خدای تعالی . (منتهی الارب ). بیرون آمدن از فرمان خدای عز و جل . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). از فرمان خدای بیرون
فجورلغتنامه دهخدافجور. [ ف ُ ] (ع مص ) فجر. برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تبه کاری . فسق . (یادداشت بخط مؤلف ). بیشتر درفارسی مرادف فسق و
بی سیرتیلغتنامه دهخدابی سیرتی . [ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سیرت . بی آبرویی و رسوایی . (ناظم الاطباء). بی ناموسی . (آنندراج ). || فسق و فجور و سلوک برخلاف شرع . (ناظم الاطب
اوباشیلغتنامه دهخدااوباشی . [ اَ ] (حامص ) بی قیدی و آوارگی و مشغول بودن بلهو و لعب و مانند آن . (آنندراج ). الواطی . هرزگی . بدکاری . فسق و فجور. شهوت رانی . نفس پرستی و اشتغال ب
سایه پرستیلغتنامه دهخداسایه پرستی . [ ی َ / ی ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان ) (شرفنامه ) (انجمن آرای ناصری ). || سایه دوستی . با سایه