فرینیانلغتنامه دهخدافرینیان . [ ف َ ] (اِخ ) نام فونیان یا هونهاست که از اقوام آسیایی بوده اند. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2118). رجوع به هون شود.
فریسیموسفرهنگ انتشارات معین(فَ) [ معر. ] (اِ.) نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثانه و نیز بر اثر مسمومیت از ذراریح و همچنین برخی ضایعات اعصاب نخاعی دیده می شود؛ فر
فرینیانلغتنامه دهخدافرینیان . [ ف َ ] (اِخ ) نام فونیان یا هونهاست که از اقوام آسیایی بوده اند. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2118). رجوع به هون شود.
فونیانلغتنامه دهخدافونیان . (اِخ ) نام قومی است . فرینیان . هون ها. (ایران باستان پیرنیا ص 2118). رجوع به فرینیان شود.
فوریلغتنامه دهخدافوری . (اِخ ) قومی است از خرخیز اندر مشرق خرخیز که با دیگر خرخیزیان نیامیزند و مردم خوارند و بی رحم و زبان ایشان دیگر خرخیزیان ندانند و چون وحش اند. (حدود العال
اسخینلغتنامه دهخدااسخین . [ اِ ] (اِخ ) اِسخینُس . یکی از فلاسفه ٔ اثینه (آتن ). پدر او مبار (عصیب ) فروش و بقول دیوژِن لائِرت وی پسر لیسانیساس بود و با سقراط رابطه ٔ دوستی بی آل