آسادفرهنگ نامها(تلفظ: āsād) (در اعلام) پسر مهر گشسب ، پدر فرخ داد پارسی ؛ (در عربی) آساد جمع اَسَد است به معنی شیرها و شیران .
خسرونژادلغتنامه دهخداخسرونژاد. [ خ ُ رَ / رُو ن ِ ] (ص مرکب ) شاهزاده . از پشت شاه ها. منسوب به شاه . از نژاد شاهان . صاحب نسب شاهانه : بدان لشکر فرخ آواز دادگو پیلتن شاه خسرونژاد.
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م ِ ] (ص تفضیلی ، ص عالی ) (مه = بزرگ + ین ) بزرگتر. (غیاث ). بزرگترین . (برهان ). مقابل کهین . اکبر. اسن . بزاد برآمده ترین . آن بزرگتر به سال . سالخو
دلیرلغتنامه دهخدادلیر. [دِ ] (ص ) دلاور. شجاع . بهادر. (از ناظم الاطباء). بادل . پردل . دلدار. نیو. هزو. (برهان ). مقابل بددل . أحوَس . ألیَث . ألیَس . أهیَس . أیهَم . باسِ
گرلغتنامه دهخداگر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در