فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروترlower low water, LLWواژههای مصوب فرهنگستانفروکِشَند پایینتر از میان دو فروکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ میدهد
فروکِشَند فروتر میانگینmean lower low water, MLLWواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
بازۀ فروکِشَند فروتر حارّهایtropic lower-low-water intervalواژههای مصوب فرهنگستانبازۀ ماهکِشَندی مربوط به فروکِشَندهای فروتر میانگین در هنگام کِشَندهای حارّهای
فراکِشَند فروترlower high water, LHWواژههای مصوب فرهنگستانفراکِشَند پایینتر از میان دو فراکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ میدهد
فروکِشَند فراترhigher low water, HLWواژههای مصوب فرهنگستانفروکِشَند بالاتر از میان دو فروکِشَندی که در مدت یک روز کِشَندی رخ میدهد
اسطرلابلغتنامه دهخدااسطرلاب . [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) (از: یونانی ِ اَسْترُن ، ستاره + لامبانِئین ، گرفتن ) اُسترلاب . اُصطرلاب . سُتُرلاب . سُطُرلاب . صُلاّب . آلتی است که برای مشاه
پستلغتنامه دهخداپست . [ پ َ ] (ص ) مقابل بالا. پائین . تحت . سفل . زیر. مقابل بالا و روی . مقابل علو و فوق : بیامد چو گودرز را دید، دست بکش کرد وسر پیش بنهاد پست . فردوسی .بکش
فرولغتنامه دهخدافرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون
ابوشکورلغتنامه دهخداابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی