فرونهادنلغتنامه دهخدافرونهادن . [ ف ُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) به پایین نهادن چون فرونهادن بار بر بار خود را. (یادداشت بخط مؤلف ). فروگذاشتن . گذاشتن . بزمین نهادن : از پشت یکی جو
فرونهادنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پایین نهادن.۲. پایین آوردن.۳. [مجاز] دراز کردن.۴. [مجاز] ایجاد کردن.۵. [مجاز] بیان کردن.
فرو نهادنفرهنگ انتشارات معین( ~ . نَ دَ) (مص مر.) 1 - پایین نهادن . 2 - پایین آوردن . 3 - برکنار کردن . 4 - جای دادن ، قرار دادن . 5 - اختصاص دادن .
فرانهادنلغتنامه دهخدافرانهادن . [ ف َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن . گذاشتن . نهادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || در میان نهادن : آن روزگار که ما را با هم دوستی بود او را یاد د
ظنونلغتنامه دهخداظنون . [ ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَن : و فرونهادن بار امل در مهب شکوک و منزل ظنون . (کلیله و دمنه ).
فروهشتنلغتنامه دهخدافروهشتن . [ ف ُ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) فروگذاشتن . فرونهادن . نهادن . گذاشتن : چو نوذر فروهشت پی در حصاربدو بسته شد راه جنگ سوار. فردوسی .او چو فروهشت زیر پای ترا
دام انداختنلغتنامه دهخدادام انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام فروگستردن . دام فرونهادن . دام افکندن . دام نهادن . (آنندراج ). دام چیدن .(غیاث اللغات ). مقابل دام فرو
حطهواژهنامه آزادحطّه در لغت، برگرفته از ریشۀ «ح ط ط» است. معانى گوناگون و در عین حال قابل جمعى که در واژه نامه هاى عربى براى ریشۀ یادشده آمده است، نشان مى دهد که فرونهادن و پای
تواضعلغتنامه دهخداتواضع. [ ت َ ض ُ ] (ع مص ) وضیع شدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فروتنی نمودن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج )