فرونشاندندیکشنری فارسی به انگلیسیalleviate, appease, assuage, attenuate, calm, damp, ease, kill, lull, mollify, relieve, sate, stay
فرونشاندنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تسکین دادن؛ آرام کردن.۲. برطرف کردن تشنگی، گرسنگی، گرما، و مانند آن.۳. خاموش کردن.۴. پایین آوردن از مقام.
فرونشاندنلغتنامه دهخدافرونشاندن . [ ف ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) فروکشتن و اطفاء. (یادداشت بخط مؤلف ). خاموش کردن چراغ و آتش و جز آن : قالب برگشت و آتش فرونشاندند. (قصص الانبیاء). دررسی
فرونشاندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ندن، ستم راندن، سرکوبکردن، خواباندن، خاموش کردن پایمال کردن، در نطفه از بین بردن، تارومار کردن، شکست دادن، درهم کوبیدن تودهنی زدن، دهان کسی را بستن،
فرو نشاندنفرهنگ انتشارات معین(فُ. نِ دَ) (مص م .) 1 - پایین آوردن . 2 - ته نشین کردن . 3 - کم کردن از شدت چیزی . 4 - خاموش کردن . 5 - آرام کردن ، تسکین دادن .
مخزن ضربهگیرsurge tank, surge drumواژههای مصوب فرهنگستانمخزنی برای جذب و فرونشاندن حرکت موجگونه یا خیز سیال
فترة الهدوءدیکشنری عربی به فارسیارام کردن , فرونشاندن , ساکت شدن , لا لا يي خواندن , ارامش , سکون , ارامي , قطع , انقطاع , دامن اويخته وشل لباس يا هر چيز اويخته وشل , شلوار کار کرباسي , کسادي
بریشلغتنامه دهخدابریش . [ ب ِ ] (اِمص ) پاشیدن و فرونشاندن . (برهان ). تبدیل بریز است .(آنندراج ). پاشیدگی و فرونشاندگی . (ناظم الاطباء).