فرولاسلغتنامه دهخدافرولاس . [ ف ِ ] (اِخ ) یک نفر پارسی از طبقه ٔ عوام و دوست کورش بزرگ هخامنشی بود. این شخص با اینکه اشراف زاده نبوده است ، بسبب نیروی جسمی و روحی خود جزو بزرگان
فروآسودنلغتنامه دهخدافروآسودن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) آسودن . برآسودن . استراحت کردن : در آن دیر کهن فرزانه شاپورفروآسود کز ره بود رنجور.نظامی . || خفتن . بخواب رفتن : زمین در سر کش
formulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیفرمولاسیون، فرمول بندی کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، کوتاه کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن