فروشگاهلغتنامه دهخدافروشگاه . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) جای فروش . جای فروختن متاع و کالا. دکان . (یادداشت بخط مؤلف ). در تداول مردم ، بیشتر به دکانهای بزرگ که متاع متنوع دارند اطلاق شود.
مطعمدیکشنری عربی به فارسیرستوراني که مشتريها براي خودشان غذا ميبرند , قمقمه , فروشگاه يا رستوران , سربازخانه , رستوران , کافه
فروشگاهلغتنامه دهخدافروشگاه . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) جای فروش . جای فروختن متاع و کالا. دکان . (یادداشت بخط مؤلف ). در تداول مردم ، بیشتر به دکانهای بزرگ که متاع متنوع دارند اطلاق شود.
فروشگاهلغتنامه دهخدافروشگاه . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) جای فروش . جای فروختن متاع و کالا. دکان . (یادداشت بخط مؤلف ). در تداول مردم ، بیشتر به دکانهای بزرگ که متاع متنوع دارند اطلاق شود.
اَبَرفروشگاهhypermarket, superstore, mass merchant, hyperstoreواژههای مصوب فرهنگستاننـوعی فـروشگاه که ترکیبی از خریدسرا و فروشگاههای تخفیفی و انبـارفروشها (warehouse retailing) است و خدمات در آن بهصورت خویشیار ارائه میشود