فروسولغتنامه دهخدافروسو. [ ف ُ ] (ق مرکب ) مقابل برسو. بسوی پایین . پایین . فروزیر : از فروسو گنج و از برسو بهشت سوزنی سیمین میان هر دو حد. بوشعیب هروی .آماس بیشتر در فروسو باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).ترکیب ها:- <span class=
فروسویینلغتنامه دهخدافروسویین . [ ف ُ ] (ص نسبی ) مقابل برسویین . پایینی : گاه باشد که توته بر پلک برسویین بدرآید و گاه باشد که بر پلک فروسویین . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
فروسویینلغتنامه دهخدافروسویین . [ ف ُ ] (ص نسبی ) مقابل برسویین . پایینی : گاه باشد که توته بر پلک برسویین بدرآید و گاه باشد که بر پلک فروسویین . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).