فروستردنلغتنامه دهخدافروستردن . [ ف ُ س ِ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) فروزدودن . پاک کردن . از میان بردن : نه رنگ او تباه کند تربت زمین نه نقش او فروسترد گردش زمان . فرخی .رجوع به ستردن شود
فروگستردنلغتنامه دهخدافروگستردن . [ ف ُ گ ُ ت َ دَ] (مص مرکب ) پهن کردن . بر زمین گستردن : ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشهاز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها. منوچهری .از آن پس
فرستادنگویش اصفهانی تکیه ای: berasni طاری: herasnây(mun) طامه ای: heresnâɂan طرقی: herasnâymun کشه ای: herasnâymun نطنزی: heres(e)nâɂan
فرولغتنامه دهخدافرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست
فروگستردنلغتنامه دهخدافروگستردن . [ ف ُ گ ُ ت َ دَ] (مص مرکب ) پهن کردن . بر زمین گستردن : ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشهاز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها. منوچهری .از آن پس
دام انداختنلغتنامه دهخدادام انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام فروگستردن . دام فرونهادن . دام افکندن . دام نهادن . (آنندراج ). دام چیدن .(غیاث اللغات ). مقابل دام فرو
گردشلغتنامه دهخداگردش . [ گ َ دِ ] (اِمص ) گردیدن که چرخ زدن است . (برهان )(آنندراج ). سیر. حرکت دورانی . دور زدن : به یک گردش به شاهنشاهی آرددهد دیهیم و طوق وگوشوارا. رودکی .فا
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) ابونصر فتح اﷲخان بن محمدکاظم خان بن محمدحسین خان شیبانی کاشانی . از شعرای مشهور فصیح بلیغ قرن سیزدهم هجری (متوفی 1308 هَ . ق .). ترجمه ٔ