فروراند سرعتیvelocity push-down, push-downواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی ظاهری و روبهپایین رویدادهای بازتابی به سبب وجود مناطقی با سرعت کم در لایههای سطحیتر
سایۀ سرعتvelocity shadowواژههای مصوب فرهنگستانفراراند یا فروراند بیهنجار و غیرواقعی رویدادی لرزهای در زیر عارضهای با سرعت کم یا زیاد
چغبهلغتنامه دهخداچغبه . [ چ َ ب َ / ب ِ ] (اِ) قسمی از ساز نوازندگی . (فرهنگ نظام ) : چون فروراند زخمه بر چغبه هر که بشنید گرددش سغبه .مسعودسعد (از فرهنگ نظام ).
جعبهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ظرفی صندوقمانند که از مقوا، چوب، پلاستیک، و امثال آن ساخته میشود.٢. [قدیمی] تیردان؛ ترکش.٣. (موسیقی) [قدیمی] نوعی آلت موسیقی: ◻︎ چون فروراند زخمه بر جعبه
قضیضلغتنامه دهخداقضیض . [ ق َ ] (ع مص ) انداختن در پِست چیزی خشک از قند و شکر و مانند آن . (منتهی الارب ). || آواز کردن تنگ شتر گوئی گسستن گرفتن . (منتهی الارب ): قَض َّ النِسْع
جعبهلغتنامه دهخداجعبه . [ ج َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) تیردان . ترکش . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کنانه . شغا. کیش . وفضه : گر نیست به جعبه ش در چون تیر جوابی کس دست نگیرند ز