فروبردهلغتنامه دهخدافروبرده . [ ف ُ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در زیر کرده . فروشده . رجوع به فروبردن شود. || بلعیده شده . خورده شده .
مبلوعلغتنامه دهخدامبلوع . [ م َ ] (ع ص ) چیز فروبرده و فروخورده . (آنندراج ). فروبرده شده و بلعشده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بلعشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ع
کالیو ه رنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= کالیو: ◻︎ خیالش خرف کرده کالیوهرنگ / به مغزش فروبرده خرچنگ چنگ (سعدی۱: ۱۸۷).
بلعیدهلغتنامه دهخدابلعیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف )فروبرده شده در حلق . نواریده . (فرهنگ فارسی معین ).