فروالهلغتنامه دهخدافرواله . [ ف َرْ ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی فروال است که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ اطراف گشاده باشد. (برهان ). رجوع به فربال ، فرباله ، فروار و فرواره شود.
فروارهلغتنامه دهخدافرواره . [ ف َ رَ /رِ ] (اِ) فروار که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ چهاردر و بادگیر باشد. (برهان ). پرواره . غرفه . فربال . فرباله . فروال . (یادداشت بخط مؤلف )
فرواللغتنامه دهخدافروال . [ ف َرْ ] (اِ) به معنی فرواره است که خانه ٔ تابستانی وبالاخانه باشد که اطراف آن درها و پنجره ها دارد. (برهان ). رجوع به فروار، فرواره ، فربال و فرباله ش
فربالهلغتنامه دهخدافرباله . [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ پنجره دار. فربال . (برهان ). و رجوع به فربال شود.
فِرّوالکتریسیتهferroelectricityواژههای مصوب فرهنگستانهمسو شدن حوزههای قطبیدگی الکتریکی در ماده، بهویژه در بلور، بهطوریکه پس از حذف میدان الکتریکی نیز قطبیدگی خالصی در آن باقی بماند
پربارلغتنامه دهخداپربار. [ پ َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). پروار. پربال . پَرباره . پرباله . (شعوری ). پرواره . فروار. فرواره . فروال . فرواله . بالاخانه . غرفه .
فروارهلغتنامه دهخدافرواره . [ ف َ رَ /رِ ] (اِ) فروار که خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ٔ چهاردر و بادگیر باشد. (برهان ). پرواره . غرفه . فربال . فرباله . فروال . (یادداشت بخط مؤلف )
فرواللغتنامه دهخدافروال . [ ف َرْ ] (اِ) به معنی فرواره است که خانه ٔ تابستانی وبالاخانه باشد که اطراف آن درها و پنجره ها دارد. (برهان ). رجوع به فروار، فرواره ، فربال و فرباله ش