فرهادلغتنامه دهخدافرهاد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه . جدیدالاحداث و دارای 6 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
فرهادلغتنامه دهخدافرهاد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 12هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه ای است معتدل و دارای 132 تن سکنه . از قنات مشروب
فرهادلغتنامه دهخدافرهاد. [ ف َ ] (اِخ ) کوهکن . مردی است که بنابه روایت کتاب خسرو و شیرین نظامی شغل سنگتراشی داشته و رقیب خسروپرویز در عشق شیرین دختر شاه ارمنستان بوده است . وی س
فرهادلغتنامه دهخدافرهاد. [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران . (ولف ) : دگر مهر برزین خراد راسوم مهر برزین فرهاد را.فردوسی .
فرهادلغتنامه دهخدافرهاد. [ ف َ ](اِخ ) نام سردار لشکر انوشروان . (ولف ) : چپ لشکرش را به فرهاد دادبسی پندها بر دلش کرد یاد.فردوسی .
فرهاد چهارملغتنامه دهخدافرهاد چهارم . [ ف َ دِ چ َ رُ ] (اِخ ) اشک چهاردهم . رجوع به اشک چهاردهم شود.