فرنکدلغتنامه دهخدافرنکد. [ ف َ رَ ک َ ] (اِخ ) نام قریه ای است نزدیک سمرقند و آن را افرنکند نیز گویند. (یادداشت به خط مؤلف ). قریه ای است در نزدیکی سمرقند. (از معجم البلدان ). ا
فرنکدیلغتنامه دهخدافرنکدی . [ ف َ رَ ک َ ] (ص نسبی )منسوب به فرنکد که از قرای سمرقند است . (سمعانی ).
فرنکدیلغتنامه دهخدافرنکدی . [ ف َ رَ ک َ ] (ص نسبی )منسوب به فرنکد که از قرای سمرقند است . (سمعانی ).
افرنکندلغتنامه دهخداافرنکند. [ اِ رَ ک َ ] (اِخ ) نام قریه ای نزدیک سمرقند. و آنرا فرنکد نیز گویند بر وزن قلندر.
فرنکلغتنامه دهخدافرنک . [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد و آبادان [ به ماوراءالنهر ] نزدیک ابردکث و بغویکث . (حدود العالم ). رجوع به فرکت و فرنکد شود.
قصاعیلغتنامه دهخداقصاعی . [ ق ِ ] (اِخ ) فضل بن محمد. از محدثان است . (منتهی الارب ). فضل بن محمدبن نصر صغدی فرنکدی مکنی به ابوالعباس ، از محدثان و از مردم سمرقند است .وی از محمد
کدلغتنامه دهخداکد. [ ک َ ] (اِ) کده . کت . قد. قند. کند. (یادداشت مؤلف ). کذ. کث . خانه . بیت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کت و کلمات فوق شود. || (پیشوند) بر سر اسماء درآید