فرموله کردنواژهنامه آزاددیسولیدن. از ریشۀ "دیسول" از "دیس" (فرم، شکل، چون تندیس، مَهدیس) و پسوندِ "اول، اوله، آله" (چون پنجول، زنگوله، بزغاله) رویهم به چَمِ "دیسۀ کوچک، شکلِ کوچک".
formulateدیکشنری انگلیسی به فارسیفرموله کردن، فرمول بندی کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، کوتاه کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن
formulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرموله کردن، فرمول بندی کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، کوتاه کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن
formulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیفرموله شده، فرمول بندی کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، کوتاه کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن