فرمانیلغتنامه دهخدافرمانی . [ ف َ] (ص نسبی ) به فرمان . مطیع. فرمان بردار : گر بدو بنگری امروز یکی لحظت طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی .ناصرخسرو.
بنده فرمانیلغتنامه دهخدابنده فرمانی . [ ب َ دَ / دِ ف َ ] (حامص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبرداری کردن : کمین گشاده قضا بهر فتنه انگیزی اجل ببسته میان بهر بنده فرمانی . مجیر بیلقانی .شبه را کز سیه پوشی برآمد
بی فرمانیلغتنامه دهخدابی فرمانی . [ ف َ ](حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی فرمان . نافرمانی . فحشاء. (یادداشت مؤلف ). عصیان . تمرد. سرکشی : از حد و غایت بی فرمانی درمگذرکه پدیدار است اندازه ٔ بی فرمانی . منوچهری .گرم از پیش برانی تو بشوخی ن
پول فرمانیfiat moneyواژههای مصوب فرهنگستانپولی که دولت بهعنوان وجه رایج قانونی وضع میکند ولی پشتوانۀ کالای بهادار را ندارد و بنابراین، ارزش حقیقی آن تابع رابطۀ عرضه و تقاضا است، نه موادی که از آن ساخته شده است
فرمانیدسلغتنامه دهخدافرمانیدس . [ ف َ دِ ] (اِخ ) پارمنید . نام یکی از رسالات افلاطون است . رجوع به برمانیدس شود.
بنده فرمانیلغتنامه دهخدابنده فرمانی . [ ب َ دَ / دِ ف َ ] (حامص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبرداری کردن : کمین گشاده قضا بهر فتنه انگیزی اجل ببسته میان بهر بنده فرمانی . مجیر بیلقانی .شبه را کز سیه پوشی برآمد
بی فرمانیلغتنامه دهخدابی فرمانی . [ ف َ ](حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی فرمان . نافرمانی . فحشاء. (یادداشت مؤلف ). عصیان . تمرد. سرکشی : از حد و غایت بی فرمانی درمگذرکه پدیدار است اندازه ٔ بی فرمانی . منوچهری .گرم از پیش برانی تو بشوخی ن
پول فرمانیfiat moneyواژههای مصوب فرهنگستانپولی که دولت بهعنوان وجه رایج قانونی وضع میکند ولی پشتوانۀ کالای بهادار را ندارد و بنابراین، ارزش حقیقی آن تابع رابطۀ عرضه و تقاضا است، نه موادی که از آن ساخته شده است
دستهسکانtiller, rudder tiller, helm 1, wheelواژههای مصوب فرهنگستاناهرم یا بازو یا فرمانی که از آن برای حرکت دادن تیغۀ سکان استفاده میکنند
فرمانیدسلغتنامه دهخدافرمانیدس . [ ف َ دِ ] (اِخ ) پارمنید . نام یکی از رسالات افلاطون است . رجوع به برمانیدس شود.
نابفرمانیلغتنامه دهخدانابفرمانی . [ ب ِ ف َ ] (حامص مرکب ) سرکشی . توسنی . عصیان . به فرمان نبودن . صفت نابفرمان .
نافرمانیلغتنامه دهخدانافرمانی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) سرکشی . طغیان . مخالفت . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). رهق . طنو. طنی . (منتهی الارب ). عقوق . عصیان . عتو. اباء. گردنکشی . تمرد : از حد و غایت نافرمانی درمگذرکه پدیدارست اندازه ٔ نافرمانی . م
بنده فرمانیلغتنامه دهخدابنده فرمانی . [ ب َ دَ / دِ ف َ ] (حامص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبرداری کردن : کمین گشاده قضا بهر فتنه انگیزی اجل ببسته میان بهر بنده فرمانی . مجیر بیلقانی .شبه را کز سیه پوشی برآمد
بی فرمانیلغتنامه دهخدابی فرمانی . [ ف َ ](حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی فرمان . نافرمانی . فحشاء. (یادداشت مؤلف ). عصیان . تمرد. سرکشی : از حد و غایت بی فرمانی درمگذرکه پدیدار است اندازه ٔ بی فرمانی . منوچهری .گرم از پیش برانی تو بشوخی ن