فرفهلغتنامه دهخدافرفه . [ ف َ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی خرفه باشد که آن تخمی است معروف که به عربی بقلةالحمقاء گویند و فرفخ معرب پرپهن و به همین معنی است . (برهان ). بقلةالحمقاء.
فرفحلغتنامه دهخدافرفح . [ ف َ ف َ ] (ع ص ) زمین نرم تابان . (منتهی الارب ). الارض الملساء. (اقرب الموارد).
فرفهنلغتنامه دهخدافرفهن . [ ف َ ف َ هََ ] (معرب ، اِ) معرب پرپهن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رستنیی باشد که آن را خرفه گویند و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). رجوع به فرف
فرفهانلغتنامه دهخدافرفهان . [ ] (اِخ )قصبه ای است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در چهارهزارگزی شمال خمین و دوهزارگزی خاوری راه خمین به اراک . ناحیه ای است جلگه ای
فرفهنلغتنامه دهخدافرفهن . [ ف َ ف َ هََ ] (معرب ، اِ) معرب پرپهن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رستنیی باشد که آن را خرفه گویند و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). رجوع به فرف
فرفهانلغتنامه دهخدافرفهان . [ ] (اِخ )قصبه ای است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در چهارهزارگزی شمال خمین و دوهزارگزی خاوری راه خمین به اراک . ناحیه ای است جلگه ای
فرفخیزلغتنامه دهخدافرفخیز. [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) تخمی است که آن را خرفه گویند و فرفخ نیز خوانند و به عربی بقلةالحمقاء گویند. (برهان ). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفهن و پرپهن شود.
فرفصینلغتنامه دهخدافرفصین . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفخیز. فرفخین . فرفهن . فرفه . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع به این مدخل ها شود.
فرفیملغتنامه دهخدافرفیم . [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . رجوع به این مدخل ها شود.