فرغ المؤخرلغتنامه دهخدافرغ المؤخر. [ ف َ غُل ْ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
فرغ الحفرلغتنامه دهخدافرغ الحفر. [ ف َ غُل ْ ح َ ف َ ] (اِخ ) شهری است مر تمیم را. (منتهی الارب ). شهری است تمیم را بین شقیق و أود و خفاف و در آن گرگهاست که مردمان را خورند. (معجم ا
فرغ الدلولغتنامه دهخدافرغ الدلو. [ ف َ غُدْ دَل ْوْ ] (اِخ ) نام دو منزل است مر ماه را از برج حوت و هر واحد آن دو ستاره است و میان هر دو ستاره به قدر یک نیزه مسافت به نظر می آید. (من
فرغ القبةلغتنامه دهخدافرغ القبة. [ ف َ غُل ْ ق ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است مر تمیم را. (منتهی الارب ). شهری است مر تمیم را بین شقیق و أود و خفاف و در آن گرگها است که مردمان را خورند. (م
فرغ الدلولغتنامه دهخدافرغ الدلو. [ ف َ غُدْ دَل ْوْ ] (اِخ ) نام دو منزل است مر ماه را از برج حوت و هر واحد آن دو ستاره است و میان هر دو ستاره به قدر یک نیزه مسافت به نظر می آید. (من
فرغ نخستینلغتنامه دهخدافرغ نخستین . [ ف َ غ ِ ن ُ / ن َ خ ُ ] (اِخ ) منزل بیست وششم از منازل قمر. (از التفهیم ابوریحان بیرونی ). رجوع به فرغ و فرغ الدلو و فرغ مقدم شود.
احمد احسائیلغتنامه دهخدااحمد احسائی . [ اَ م َ دِ اَ ] (اِخ ) ابن زین الدین بن ابراهیم بن صفربن ابراهیم بن داغربن رمضان بن راشدبن دهیم بن شمروخ بن ضوله . داغربن رمضان و جمله پدران او ر
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن اسد محاسبی مکنی به ابی عبداﷲ یکی از بزرگان متصوفه و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است صاحب کشف المحجوب در بیان احوال این فرقه از اهل ط