فرصادلغتنامه دهخدافرصاد. [ ف ِ ] (ع اِ) تود یا توت سرخ یا بار آن . (از منتهی الارب ). توت سفید را گویند و آن در خاصیت قائم مقام انجیر است . اگر برگ آن را با برگ انجیر سیاه و برگ
فرصادفرهنگ انتشارات معین(فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - درخت توت یا توت سرخ . 2 - میوة توت . 3 - رنگی است سرخ .
فرسادلغتنامه دهخدافرساد. [ ف َ ] (ص ) حکیم و دانشمند را گویند. (برهان ) . دانا و دانشمند و حکیم و عاقل . (ناظم الاطباء). || (اِ) نام درختی است که آن را توت گویند. (ناظم الاطباء).
فرسادفرهنگ نامها(تلفظ: farsād) حکیم ، دانشمند ، دانا ، عاقل ، نام درختی (توت) ، (از برساختههای دساتیر ـ برهان چ. معین) .
تودلغتنامه دهخداتود. (اِ) توت باشد و آن میوه ایست معروف که خورند. (برهان ) (آنندراج ). توت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). فرصاد. (یادداشت ایضاً) :
فرصدلغتنامه دهخدافرصد. [ ف ِ ص ِ ] (ع اِ) خسته ٔ مویز. (منتهی الارب ). عجم الزبیب . فرصاد. فرصید. (اقرب الموارد). || تکسک انگور. (منتهی الارب ). عجم العنب . (اقرب الموارد). رجوع
توثلغتنامه دهخداتوث . (ع اِ) تود.لغتی است در تا. (منتهی الارب ). مأخوذ از توت فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). میوه ایست شیرین و درخت توت . (آنندراج ). توت . تود. فرصاد. معر
توتلغتنامه دهخداتوت . (اِ) میوه ای است معروف ، سفید آن قائم مقام انجیر است و سیاه آن راتوت شامی گویند. چون آن را نارسیده خشک کنند قائم مقام سماق باشد و معرب آن توث است که بجای
خرتوتلغتنامه دهخداخرتوت . [ خ َ ] (اِ مرکب ) توت بزرگ زبون بیمزه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). توت دانه دار کم شیرینی . توت از جنس بد و دانه دار. توت نر. توت نرک